نوشتهی: سیّدعزیر حسنی- بانه
بسیاری از افراد هنگامی که با مشکلات فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و.. مواجه میشوند رویکرد بسیار نامناسبی را بر میگزینند که به فرار و شانه خالی کردن از مسئولیت شباهت دارد تا راهکار و برنامهای درست و [شاید] با این توجیهات شاید بتوان خود را قانع نمود؛ اما نمیتوان عقلانیت فعال بشری را سیراب گرداند و پاسخی مناسب به خواستهای آنان داد.
قضیه از این قرار است که هرگاه از وی برای پاسخ به مشکلی و دادن راهکار و ایجاد حل مناسب پرسش شود خود را با توجیهاتی نامناسب از کار و تلاش و اصلاح امور دوری میگزیند و در انتظار امری خارقالعاده و تغییرات ریشهای مینشیند. یعنی به بهانههای نه تنها خود را از پاسخگو بودن میرهاند اذعان به ناتوانی خود هم نمینماید تا دیگران اقدام نمایند و حتی به راهبردهای دیگران حمله میکند و به آنان تهمت میزند. این موضع را در چند نمونه بازگشایی میکنیم و با صاحبان چنین تفکری وارد بحث میشویم:
در زمینههای شخصی:
میخواهد یک انقلاب ریشهای در افکار و اندیشه و تعاملهای خود ایجاد کند، خواستار تغییر کلی خویش است، میخواهد از هر زشتی پیرایه گردد و به همهی محاسن آراسته گردد، اما وقتی خود را ناتوان از این همه مسئولیتها میبیند به امیدهای واهی فکر میکند اگر جامعه مثلاً اسلامی و نمونه باشد خود را خواهد ساخت یا اگر فرد نمونهای رهبر و پیشوای او شود یا یک انقلاب معنوی در وی روی دهد آن تغییرات ریشهای را در خود ایجاد میکند اما شایستهی خود نمیبیند به اصلاح همین خود واقعی خود بپردازد و بایستی بداند شخصیت انسان یک مموری (حافظه دیجیتالی) نیست که بتوان او را فرمت (format) کرد و تمام معلومات او را پاک کرد و از بین برد بلکه بایستی به اصلاح آن معلومات و رفتارها پرداخت.
در زمینهی خانوادگی:
بسیاری از مردان و زنان میخواهند همسرشان بعد از ازدواج در اختیار آنان قرار گیرد و آنان هر طور که میخواهند کوک شود و طبق خواستههای آنان رفتار نماید، اما بعد چند روز متوجه میشوند که همسر آنان انبانی از اعتقادات و رفتارهایی است که او آنان را نمیخواهد و نمیتواند با آنان سازگاری نماید اما بجای اینکه در جهت اصلاح و درمان مشکلات و بیماریها اقدام نماید از اصلاحهای کوچک و بدون انقلاب گریزان است برای همین تنها راه را در جدایی مییابد و اگر مجبور باشد با اندوه وحسرت بدون اینکه اقدامی در جهت بهبود بردارد بار مشکلات را بر دوش میکشد و میسوزد و میسازد و دستی برای کم نمودن بر نمیدارد چون او اعتقادی به ترمیم ظاهری و سطحی ندارد، او میخواهد همه چیز عوض شود چون این امکان ندارد از اینکار رویگردان است. هنگامی هم که به مسألهی تربیت فرزندان در این بینش نگاه شود میبینیم بعد از چند سال که از تربیت فرزندش خسته میشود و میداند که طبق دیدگاههای او حرکت نمیکند، میگوید تازه این از دست رفت فرزند بعدی او را آنطور که میخواهم میسازم ولی او هم به همان مسیر قدم مینهد و در آخر با تأسف میگوید محیط و جامعه و اطرافیان نمیگذارند انسان فرزند خویش را تربیت نماید، و برای همین از هر اقدام مثبت تربیتی خودداری میورزد، و خشونت و بیمسئولیتی را برمیگزیند.
در زمینهی اجتماعی:
جامعه از دیدگاه این قشر از افراد فاسد و غیر قابل اصلاح است ویرانی و انحراف همهی وجود جامعه را فرا گرفته و به هرچه مینگری جاهلیت و بیاخلاقی است، هیچ چیزی در جایگاه خود نیست، و از روابط مردم و نظم اجتماع حیران است، همه جا را تاریک میبیند، خواستار تغییر همهی کیان جامعه است، از بالا به پایین بایستی تغییر یابد و هر کاری در جهت اصلاح این جامعه ستم به آن جامعه است، نمیداند از کجا شروع کند و کدام مسأله را حل نماید و کدام ویرانی را بازسازی نماید، یا بایستی همه به افکار و اندیشههای او عمل کنند و یا از سر راه برداشته شوند، مرگ آنان تنها راه است و زندگی تنها با یک حیات و مکانیسمی هماهنگ است که او میطلبد، و هنگامیکه نمیتواند این تغییر وسیع و همهگیر را در جامعه ایجاد نماید یا به امید افراد خیالی مینشیند تا بیایند و جامعه را از نو بسازند و روابط و مکانمیسمی تازه بیاورند، یا به خیال تغییر در جهت حذف بدهای جامعه تلاش نماید چه بطور عملی از طریق خشونت و حذف فیزیکی و یا با دعا نابودی آنان را بطلبد.
در زمینهی سیاسی:
این افراد حکومت و کل سیستمهای حکومتی را فاسد میدانند، اصلاح کارهای آنان تلاش در راستای ماندگاری آنان میباشد بایستی نابود شوند و از میان برداشته شوند چنین نظامهای را بایستی با انقلاب از بین برد و نظامی دیگر ایجاد نمود، اصلاً همهی گرفتاریهای تربیتی سیاسی، اقتصادی و.. به نظام حکومتی بر میگردد، اگر این افراد حکوت را نیز در دست گیرند میگویند همهی مردم هم بایستی برای ما از نو ساخته شوند، مشارکت سیاسی در چنین نظامهای تلاش برای توجیه جنایات آنان است و بایستی از هر آنچه به حکومت ودولتها ارتباط دارد دوری گزید و.. در هریک از مسائل اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و.. که به دیدگاه این افراد نظر شود از دادن پاسخهای مقطعی و اصلاح رویگردانند و خواستار انقلاب و نویددهنده به خیالهایی هستند که خود ساختهاند و از واقعیت انسانی فاصله دارد. در عرصهی دعوت اسلامی معاصر یکی از بزرگترین آفتها که دچار جوانان دعوت اسلامی شد چنین بینشی بود که از طریق بسیاری از اندیشمندان حرکت اسلامی مدلل گردید و برایش استدلال آوردند؛ میگفتند همهی گرفتاریها از نبود حکومت اسلامی است و تا حکومت اسلامی برپا نگردد مشکلات بشریت قابل حل نیست و در سایهی هیچ سیستمی نمیتوان گرفتاریهای بشریت را رفع نمود، نابودی نظامهای جاهلی شعار و خواست اصلی گردید، اصلاح، کار و تلاش در این نظام کمک به ماندگاری این نظام است و هر کس به ماندگاری این نظامها کمک نماید از جملهی آنان است، بایستی تمام سیستم از تربیت و فرهنگ گرفته تا آموزش و حکومت عوض شود و از نو نظامی دیگر جایگزین شود، پاسخهای فقهی، کارهای عامالمنفعه، شرکت در انتخابات، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی محکوم به شکست و حرکت در مسیری است که جامعهی جاهلی میخواهد. این دیدگاه برای هر چیز پاسخی مضحک و خیالی ارائه میداد، اخلاق جامعه را چهکار کنیم؟ با گرانی چهکار کنیم؟ فساد اداری و سیاسی را چطور درمان نمائیم؟ و... و پاسخ آنان این بود تنها حکومت اسلامی، خلافت و شورای اولوا الامر ... بگذار اسلام بر پا شود هیچ یک از این مشکلات دیده نمیشود، اگر افرادی چون ابوبکر و علی حاکم باشند همه چیز درست میشود؟ اگر ما حکومت را بهدست گیریم چنین و چنان میکنیم! راه چاره تربیت اسلامی است از ریشه! همه چیز بایستی بر اساس اسلام تغییر یابد! راهکارهای مقطعی ارزشی ندارد، و مرگ این سیستم و نظام قطعی و حتمی است! این دیدگاه بعداً از جامعه کناره گرفت، هیچ نقش مثبت و شایستهای در خانواده، جامعه و اجتماع نداشتند و روز به روز به حاشیهی حوادث رفتند یا با انجام کارهای زشت، خشونت و ترور میخواستند به نظام خیالی خود برسند و یا بر منابر به تکفیر آن پرداختند و عملاً جز دعاهای بیمقدمه چیزی برای حرکت اسلامی به ارمغان نیاوردند. افراد حرکت اسلامی به افرادی بیمسئولیت، غریب از جامعه، بدون تأثیر و فعالیت تبدیل شدند، در هیچ جایی اثری از حرکت اسلامی با آن همه تلاش و فعالیت نبود و آنچه فراهم میآمد با یک حرکت از بین میرفت، در جامعه جایگاهی نداشتند، در سیاست سخنی برای گفتن نداشتند و روز به روز مردم از اطرافشان پراکنده شدند، نشاط خویش را از دست دادند – البته این رویکرد نتوانست بر همهی فرزندان دعوت اسلامی حاکم شود و بسیاری از این افراد زود این حرکت نامناسب را تشخیص داده و با حضور در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و کسب بینش و رویگرد مثبت و واقعی به جامعه توانستند دیگران را نسبت به توانایهای خود شگفتزده سازند و دست همکاری و مشارکت در اصلاح اجتماعی و سیاسی به آنان بدهند. و حال در چند مورد این دیدگاه را به چالش کشیده و نقد و بررسی میکنیم:
1- این نگرش از ایجاد تغییر و اصلاح که رویکرد حقیقی اسلام و پیام آن است رویگردان است. دلایل آنان برای رویکردی که برگزیده بودند حرکت در محدودهی نصوص نبود بلکه گذشتهای امت و دیدگاه افسانهای از گذشته آنان را به این وادی سوق داد و گرنه نصوص وحی در سیرهی همهی دعوتگران بر اصلاح و تغییر بنا گردیده بود و شعار خود را اصلاح قرار داده بودند نه انقلاب بر همه چیز، و برای همین نصوص وحی را نیز در راستای انقلاب و تغییر همه چیز یا هیچ قرار دادند. متأسفانه سیرهی پیامبر و یاران با دیدگاهی غیر انسانی قرائت گردید و نقاط ضعف و شکست، افتادنها و خفتنها، گناه و نافرمانی، اشتباه و نادانی که لازمهی همهی حرکتهای انسانی است فراموش گردید و انسانی تصویر گردید که پاک و معصوم است و جامعه و نظامی ترسیم گردید که در عدالت و خلوص هیچ نشانی از صفات انسانی ندارد و فرشتهگونه زیستهاند، در حالی که قرآن که سبب نزول اولیهاش همان انسانهایی بودهاند تصویرگر همهی ضعفها و قوتهای آنان است و خطابهای فراوانش برای مؤمنان خبر از وضعیت آنان میدهد و خدا هرگز امر و نهی که در مخاطبان حقیقت نداشته باشد ارائه نمیدهد انزال هدایت بدون هدف و تنها در راستای فرود آمدن هدایت بدون وجود واقعیت انسانی هدایت را سست و نامطمئن میگرداند و تقلیل دادن هدایت به شأن نزول فردی برای خطابهای جمعی، عین هجرت از هدایت و وحی است.
2- این دیدگاه تحت تأثیر جریانهای قوی اجتماعی و سیاسی بود که از جنبش چپ، کمونیسم و سوسیالیسم آبشخور گرفته بود. بسیاری از مفاهیم دینی و اسلامی با توجه به مفاهیم و رویکردهای چپ در جهان اسلام تفسیر شد و ادبیاتی نوین در فکر اسلامی آفرید که با محصول بشری به خوانش هدایت و سنتهای اسلامی میپرداخت، نظری سطحی به ساختار احزاب، مفاهیم و لغات مورد استعمال بسیاری از جنبشهای اسلامی این حقیقت را آشکار میسازد و در بهترین حالت میتوان گفت عکسالعملی بود در مقابل آنان اینکه آنچه خود داریم از بیگانه تمنا نمیکنیم، و برای همین بسیاری از نصوص و مفاهیم تأویل گردیدند بدون آنکه بسیار به چشم آیند، و یا مخالفان زیاد یابند، و این نوع نگرش به چالش کشیده شود و نقاط ضعف و قوت آن به خانهی نقد مهمان گردد.
همانطوری که تأثیرات تأویلی برخاسته از فکر سرمایهداری و مکتبهای غربی مورد حمله واقع میشود و از صحنهی فکر اسلامی به زیر کشیده میشوند و مهر ارتداد و اعتزال میخورند.
3- پایهی فکری اینگونه اندیشهها بجای اینکه از وحی باشد بر اساس جهانبینی بود و از جهانبینی، ایدئولوژی گرفتند و از فرضیهها فرایض ساختند، ضربالمثلها، جامعه، عکسالعملها راهبرد و راهبر بودند، میگفتند خانه از بیخ ویران است خواجه در فکر ایوان است!! و نمیخواستند خواجه باشند. پای سرطانی را بایستی برید!! و همینطور مثالهای اجتماعی بود که فرایض میساختند و خوانشی نوین از گذشته را میآفرید، بدون آنکه لحظهای درنگ کنند و بگویند که آیا من بر اساس وحی و نصوص گام مینهم یا جامعه و تاریخ برای من فرائض میسازند. و اگر نمیتوانم خانه را از بیخ بسازم چرا حالا ایوان بر سرم فرود آید.
4- این افراد به همه چیز معترض بودند و با چیزی نمیساختند، تجربههای گذشته از چپ و راست و خانواده و جامعه آنان را به نفی همه سوق داده بود، نابرابریها و شکستها آنقدر زیاد بودند که حرکت مناسب و درست را از انسان میگرفتند و او را به تندروی و تخریب هرچه هست گرایش میدادند. امت اسلامی آنقدر از استعمار، استثمار و.. در رنج و محنت بود که همه را به حرکتهای ناسنجیده و بعضاً نادرست میگماشت. البته لازم به یادآوری است که ما در این مقام نمیخواهیم با اندیشمندانی که به این رویکرد فکری گرایش پیدا نمودند و سایه بر تلاشهای آنان انداخت وارد مبارزهی نقد افکار شویم بلکه شرایط کنونی را در یافته و میگوییم در صورتی کارگزاران جنبش اسلامی میتوانند به ایفای نقش خود بپردازند که موقعیت کنونی را دریابند و با عبور از رسوبات فکری گذشته برای ایجاد تحول در عرصههای تأثیرگذاری از قعود و نشستی که مرگ تدریجی را به همراه دارد دوری گزیده و به خانهتکانی خود بپردازند و امید اصلاح رویکرد و تعامل را داریم و نه انقلاب و جهشی بدون توجه به مفاهیم گذشته. و شایسته است قدری درنگ کنیم و خوب بنگریم تا از این افراط و مطلقگرایی قدری بکاهیم و روزنههای دید خویش را گسترش دهیم، تا بتوانیم نقشی مثبت داشته باشیم و به افرادی فعال و زنده در جامعهی خویش تبدیل شویم به سطح واقعیت خود و جامعه بر گردیم و به اصلاح امور در هر زمینهای که میتوانیم بپردازیم و اگر تاکنون از کسب مهارتهای لازم برای تأثیرگذاری در اصلاح امور به بهانههای واهی و غرورهای کاذب دوری گزیدهایم در راستای بدست آوردن آنها قدم برداریم و آنچه از خیر و حکمت میتوانیم در هر جای باشد و در جلوهای از انحراف و فرعونیت، موسیآسا «قول لیّن» خود را نثار آن سازیم، جامعه ویران بنا نمیشود، مردگان حامل رسالت نمیشوند، فرشتگان تکالیف انسانی حمل نمیکنند.
سستی و تنبلی را اصل تأویل نصوص و شریعت نسازیم و برای کاهلیهای خود و ناآگاهیهای انسانی و اجتماعی خود دست به دامن اوهام و خیالات نگردیم و جریان یابیم حرکت کنیم ودر هر جای توانستیم خیری بکاریم، نبایستی ترسید که این کار به نام شما ثبت نمیشود و به نام اسلام آوازهاش بلند نمیشود، خداوند حسیب است و چیزی که حساب داشته باشد ثبت و ماندگار است، اگر کار تو نور است و کار دیگران تاریکی، نترس که شمع و تاریکی را همه کس تشخیص میدهد، و فکر نکن که هرچه بشریت انجام دهد شر و نادرست است. این انسان خیرهای بسیار دارد و شرهای و با خیر بایستی شرور را زدود و خیر در میان خارهای شر جلوهی گلاندام خود را نشان میدهد.
نظرات
با تشکر و قدردانی از نویسنده محترم مقاله و از خداوند سبحان می خواهم ایشان را جزای خیر عنایت فرمایند و در نوشتن مقالات این چنینی با جدیت تلاش نمایند و نوشته های این چنینی ایشان را خداوند ذخیره و باقیات صالحات برای ایشان گرداند.<br /> با کمال احترام و پوزش از نویسنده محترم می خواهم قبل از ارسال مقاله به سایت برای درج آن اشتباهات تایپی را اصلاح نمایند چون در این مقاله بالغ بر ده مورد اشتباه تایپی وجود دارد. <br /> امیدوارم خداوند تذکر مرا نیز با نیت خیر قبول فرمایند.
یارا سخن از دل ما می گویی ! دست مریزاد ! وحی رحمانی : انّ الله لایغیر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بأنفسهم را می توان چنین استنباط کرد که تغییرات هر چیز اقوام منوط به این است که آنان پس از تغیرات نفسانی ( ذهنی ) مبادرت به دگرسازی آن کنند . یعنی خداوند تبارک و تعالی نیز از تحمیل اراده خود بر آدمیان ابا دارد تا چه رسد به اینکه برخی - ولو <br /> با نیت خیر - در صدد ایجاد انقلاب در اوضاع فعلی جامعه برآیند و همچون شیطان در اعمال <br /> خود عجله ورزند . اسوه رحمة للعالمین 13 سال صبر بر جفای جاهلان و اجابت دعوت انصار و مشورت با مهاجرین و سایر مؤمنین و ای بسا اهل کتاب بود . لذا معالم طریق بسیار روشنتر از آن است که قابل کتمان باشد . و سلامٌ علی من اتّبع الهدی !